شهر و مکانهای اجتماعیاش بخش بزرگی از روزمرگیهای ما را شکل داده است؛ بزرگراهها و ترافیکهایش، اتوبوس و شلوغیاش و مترو و اضطراب ویژهاش! شاید در اینکه مترو یکی از روزمرهترین و در عین حال پر استرسترین نقاط شهر است بتوانیم با هم به توافق برسیم، جایی که چهرهها در ساعات اولیه روز و همچنین ساعات پایانی آن، در هم کوفتهترین حالت خود را دارند و در میانه روز حتی حاضرند برای زودتر رسیدن به درون قطار از روی هم نیز عبور کنند!
در این دالان تاریک مرموز اما میتوان عجیبترین چیزها را کشف کرد، کافی است بر حسب اتفاق چند روز رأس ساعتی خاص به روی سکوی ایستگاهی شلوغ همچون دروازه دولت برسید و متوجه شوید که دو-سه نفر هر روز تا بخشی از مسیر یا حتی مقصدتان با شما هستند. شبیه به حس کشف کردن حیات بر روی کرات دیگر در فضای تاریک! کنجکاو میشوید و رد آدمهای یکسان را پی میگیرید و در مییابید که از نقاط مختلف تهران هستند. از اعجاز این محیط مشترکِ متحرک است که افراد را برای حتی چند دقیقه به اشتراک میرساند. شاید روزی که شهرسازان چنین وسیلهای را برای حملونقل شهرهای مدرن تعریف میکردند در ذهنشان نوعی شیطنت برای کنار هم قرار دادن آدمها بود!
همه چیز اما مختص به آدمها نمیشود؛ در این دنیای رازآلود قطارها هم برای خودشان هویتی دارند، به بدنهشان نگاه کنید تا متوجه شمارههای خاصشان بشوید. هر قطار شماره مخصوص به خود را دارد، قطارهایی که اگر حافظه داشتند الان ابَر راویهای این شهر شلوغ بودند و بعد از آدمها و قطارها این ایستگاهها هستند که هرکدام برای خودشان یک آناتومی دارند؛ چیزی که نگارنده ترجیح میدهد آن را آناتومی ازدحام نام بگذارد. آناتومی ازدحام در همه ایستگاهها شبیه هم نیست و ایستگاهی همچون همت در این آناتومی بسیار لاغر است و ایستگاهی همچون دروازه دولت بسیار فربه. ایستگاهی همچون تئاتر شهر شبیه یک چهارراه زیرزمینی است و ایستگاهی همچون میدان ولیعصر شبیه یک میدان زیرزمینی!
اما چه چیز میتواند تمام این ساختار روزمره را دگرگون کند؟ و آیا اصلا این ساختار میتواند برای همیشه از روزمرگی بیفتد؟ شاید تا قبل از اسفند سال ۱۳۹۸ در مقابل این پرسش جوابهایی بسیار دور از ذهن نوشته میشد؛ جوابهایی که تنها در فیلمهای آخرزمانی قابل لمس بود. به گمان، سال ۹۸ و دقیقتر ۲۰۲۰ آماده بودند تا این تخیل را عینی کرده و با اثبات این گذاره که هیچ چیز غیر ممکن نیست رسالت خود را انجام بدهند!
شروع ۲۰۲۰ با مخابره گزارشهایی از چین مبنی بر قرنطینه شهر ووهان در مرکز استان هوبی همراه بود، تصاویر مردمی را نشان میدادند که چهرهشان با ماسک پوشیده شده بود و مردانی شبیه به موجودات فضایی که در ایستگاههای مترو قدم میزدند و آن را ضدعفونی میکردند. دیری نگذشت که ویروس مرزهای چین را از جای کند و خود را به ایران رساند.
شیوع خبر انتشار ویروس در استانی نزدیک به تهران، اولین سوال را راجع به یک چیز ایجاد میکرد؛ با مترو چه کار کنیم؟! مترویی که بنا به آمار تا آبان ۹۸ رکورد ۲.۵ میلیون سفر در روز را شکسته بود. عدد موارد ابتلا روز به روز بیشتر میشد و کمکم به تعداد آدمهای حاضر در یک واگن مترو در تایم پیک آن رسید یعنی چیزی حدود هزار نفر! این تازه اول ماجرا بود و قرار بود که آمار حتی چندین برابر نیز بشود. در روزهای منتهی به عید میشد از زیر ماسک بوی وایتکس را در واگنها استشمام کرد و چهره نگران و البته تا آن زمان اکثراً بدون ماسک آدمها را دید که آنها هم با ابهام به آینده فکر میکردند.
تعطیلات عید که تمام شد، شهر با محافظهکاری روند بازگشت به حالت عادی را در پیش گرفت. حالا دیگر کرونا و بیماری ناشی از آن یعنی کووید-۱۹ سرتاسر دنیا را درگیر کرده بود و حتی متروی نیویورک هم برای اولین بار در دوران وجودش و به جهت ضدعفونی کردن قطارهایش برای چند ساعت خاموش شد. متروی پاریس نیز وضعیتی شبیه به همین را تجربه کرد. آدمهای هم مسیر گم شدند، انگار که از اول وجود نداشتند! کرونا احتمالاً شغلشان را دستخوش تغییر کرده بود و یا در بدترین سناریو جانشان را گرفته بود. تعداد مسافرین قطارها بسیار کمتر شد و آناتومی ازدحام ایستگاهها هم تغییر کرد تا جایی که ایستگاه دروازه دولت و یا بهشتی خلوتترین روزهای خود را تجربه کردند. اما سال، سال عجایب بود و در این میان چیزی که آمده بود تا بازی روزمرگی را به هم بزند خودش در دام افتاد.
کرونا آمده بود که با خود سکوت و سکون بیاورد و همچنان هم با طغیانهای گاه و بیگاهش این سودا را دارد اما تا اینجای کار، شهر با اعجاز روزمرگیاش دست بالا را داشته و مهمترین ابزار این اعجازش هم مترو و مُدهای حمل و نقلی شبیه به آن بوده است. نه در ایران، که در کل دنیا. نه در تهران که حتی در پکن، پاریس، لندن و نیویورک میتوان دوباره برگشت به زندگی را دید البته با سر و شکلی جدیدتر. با آدمهایی محتاطتر.
حالا قطارها همچنان با شمارههای خاصشان در تونلهای مرموز عبور میکنند و مستهلک میشوند. در این میان بازیافتن یک مسافر ماقبل روزهای کرونایی با چهرهای ماسک زده خبر از این میدهد که زندگی هنوز هم جاری و در حال بازیابی شکل جدید خود است. کافی است به سرتاسر واگن یک مترو نگاه کنید! اکثر آدمها را با ماسک و شیلدهای محافظ خواهید دید گویی شهر و آدمهایش به تن این ویروس خطرناک لباس پوشاندهاند و او را نیز به عنوان خیلی دیگر از مخاطرات روزمره زندگیشان همچون آلودگی هوا و یا خطر زلزله پذیرفتهاند و میخواهند به زیست کنار هم برسند.