درس‌های کرونا برای شهر و مدیریت شهری

nematolah-fazeli

استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

عکس: احسان نبوی

کمی بشنوید

چکیده

این روزها که جامعه‌ی ایران درگیر بحران کرونا شده، فرصت مناسبی است تا تأمل جدی و انتقادی در زمینه‌ی جایگاه شهروندان، دولت و سیاست گذاری‌ها در فضای شهرها و مدیریت شهری داشته باشیم و به برخی پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این موقعیت بیندیشیم. اگرچه هنوز برای تحلیل پیامدهای ماندگار این موقعیت کرونایی و ترومایی زود است، اما برخی وجوه نسبتاً آشکار و در حال ظهور ناشی از این موقعیت در نحوه‌ی ایجاد چالش‌های حوزه‌ی شهری و مدیریت شهری قابل توضیح هستند .کتابی مشهور با نام «قوی سیاه»[۱]اثر نسیم نیکولاس طالب[۲] نویسنده‌ی لبنانی- آمریکایی و فیلسوف اقتصادی وجود دارد که میلیون‌ها نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رفته است. این نویسنده در این کتاب می‌گوید: «یاد بگیریم که درس واقعی را یاد بگیریم.». او به این موضوع اشاره می‌کند که ملت‌ها، دولت‌ها و حکمرانی‌ها از بحران‌ها و فاجعه‌ها به‌سختی درس می‌گیرند. او می‌گوید بعد از جنگ جهانی اول، فرانسوی‌ها برای جلوگیری از تجاوز آلمان به فرانسه تصمیم می‌گیرند بین مرز آلمان و فرانسه دیوار بکشند. اما در جنگ جهانی دوم، آلمان نازی دیوار را به‌راحتی دور می‌زند و از آن عبور می‌کند و تمهید فرانسوی‌ها با شکست رو‌به‌رو می‌شود. او می‌گوید دلیل این‌که فرانسوی‌ها از جنگ جهانی اول درس نگرفتند، این بود که بخش عظیمی از آن‌چه واقعیت جامعه را می‌ساخت، را در نظر نگرفتند. البته نه فقط فرانسوی‌ها، بلکه به این نکته اشاره می‌کند که آمریکائی‌ها هم از حادثه‌ی حمله‌ی ۱۱ سپتامبر در سال  2001 درس نگرفته‌اند. اما این درس‌ها چه چیزی هستند؟ درس واقعی چیست؟ آنچه که در این مقاله به آن می‌پردازم، بر پایه‌ی بخشی از آموزه‌های نیکولاس طالب است که برای فهم درس‌های واقعی پیرامون بحران کرونا در شهر، می‌توانیم از آن استفاده کنیم. مجموعه نکاتی که می‌تواند شیوه‌ی فهم ما را از مفهوم شهر و مدیریت شهری در معنای عینی و ذهنی آن دگرگون کند

مقدمه

نسیم نیکولاس طالب می‌گوید یکی از بزرگترین درس‌هایی که باید از حوادث یاد بگیریم این است که آنچه زندگی واقعی جامعه را می‌سازد، شوک‌های بزرگی است که مانند بحران کرونا وارد زندگی انسانی می‌شود. به تعبیر او، زندگی واقعی، زندگی جمعی، زندگی شهری و کشورها، توسط منحنی نرمال و عادی (حوادث عادی) قابل توضیح نیستند. روزمره‌ای که زندگی را تشکیل می‌دهد، همان چیزی است که مدیران، حکمرانان و مردم به آن توجهی ندارند. در حقیقت آن‌ها تنها روزنامه‌ها را دنبال می‌کنند، خبرها را از رسانه‌ها می‌شنوند، جزئیات فراوانی را به‌صورت آمار و ارقام رصد و تصور می‌کنند. زندگی ملت‌ها و شهرها زندگی‌ای است که به کمک عدد و ارقام قابل توضیح است، در حالیکه ما می‌توانیم زندگی، جامعه، شهر و کلان شهرها را با همه‌ی پیچیدگی‌هایش به‌صورت چند نمودار، چند عدد، رقم و آمار توضیح دهیم و پیش‌بینی کنیم. این مسئله یعنی تکیه بر جزئیات باعث می‌شود که ما پدیده‌های جمعی را در کلیت آن فهم نکنیم و این همان نکته‌ی کلیدی است. برای نمونه کلان شهری مانند مشهد از حرکتی تاریخی و کلی برخوردار است. سرشت و سرنوشت این حرکت کلی و تاریخی به کمک و یا در نتیجه‌ی وقوع سیلی عظیم، زلزله، جنگ یا وقوع بحرانی مثل ویروس کوید ۱۹ می‌تواند دگرگون شود.

کتاب قوی سیاه به‌صورت داستان نوشته شده و همه می‌توانند آن را بخوانند، اما متأسفانه مدیران و کارشناسان تمایلی به خواندن این کتاب‌ها ندارند، چون ترجیح می‌دهند که با زبان اعداد و ارقام با ما حرف بزنند. کاری که اعداد و ارقام می‌کنند، پنهان کردن کلیت است. پنهان کردن افق و بینش فکری که به آن احتیاج داریم. البته فهمیدن افق، مستلزم درک نظری، فلسفی و ذهنی انتقادی است. چیزی که معمولاً آدم‌ها چندان از آن برخوردار نیستند. در مقابل هر چیزی که با ما انضمامی صحبت کند و به شکل قصه‌ای، عددی، جدولی باشد، پارادایم فکر ساده سازانه‌ای است که گویی همه‌ی واقعیت بزرگ را برای ما ملموس کرده است، و درست مانند کودکان که دوست دارند گرمی و سردی بغل مادر را لمس کنند، روی ما تأثیر می‌گذارد. ما دوست داریم هنگام مدیریت، حکمرانی، تصمیم‌گیری و فهم پدیده‌ها کسی با ما به ملموس‌ترین شکل ممکن، همانطور که آب سرد یا آب گرم بدن‌مان را لمس می‌کند، حرف بزند تا مجبور نشویم بیاندیشیم، بیاموزیم و مسئولیت خودمان را برای مدیریت جامعه و یا برای پدیده‌ای که با آن درگیر هستیم به نحو جدی ایفا کنیم. به تعبیر طالب ما به استقبال هر چیزی به جز فکر کردن می‌رویم و این همان فاجعه عظیمی است که با آن روبه‌رو هستیم.

 

درس‌های کرونا برای مردم شهر و مدیریت شهری  

از میان درس‌هایی که کرونا برای مدیریت شهری به ما می‌دهد به گمان من اولین و مهمترین درس این است که ما را به جای اعداد، ارقام، جدول، بودجه، تعداد آدم‌ها و توجه به تفکر انضمامی، درگیر تفکر پیچیده‌تر و نظری‌تری کند. ما اغلب به این موضوع عادت داریم و این عادت هم بسیار سیطره پیدا کرده و به ارزش تبدیل شده استکه  باید حرف‌های عملی و اجرایی زد. باید از کلی‌گویی، نوعی عملگرایی فاقد تئوری، اجرایی‌گرایی فاقد فهم کلیت، نوعی درگیری انضمامی بدون فهم تحلیلی و تفسیری و انتزاعی پدیده‌ها به‌‌ویژه درباره‌ی شهر دوری کرد، و اگر شهر بزرگتر و کلان شهر باشد، این مسئله بسیار جدی‌تر هم خواهد بود. نظام‌های بوروکراتیک[۳] و تکنوکراتیک[۴] این اجازه را به ما نمی‌دهند که تفکر انتزاعی به اصطلاح تئوریک، تفکر تأویلی، تفسیری، درک‌های شهودی و استدلال‌های تاریخی در حوزه‌ی مدیریت و حکمرانی شهرها اثر بگذارد. بحران کرونا به ما نشان داد که برخلاف آن تصور موجود که می‌توانیم با تصور تحصل‌گرایانه، علم‌گرایانه و انضمامی‌گرایانه‌ همه چیز را به جدول، آمار و بودجه‌ها تبدیل و پیش‌بینی کنیم اشتباه است. به این معنا که اگر ما فلان خیابان، زیرگذر، پل یا پارک را بسازیم، شهر آباد خواهد شد و زندگی شهری، انسانی می‌شود.

بحران کرونا برای ما توضیح داد که اگر هتل‌ها، پارک‌ها، روگذرها و زیرگذرها و هزار تصمیم عمرانی هم انجام شود، چیزی که ناگهان از راه می‌رسد، سرشت شهر را دگرگون کرده و شُک بزرگی به‌وجود می‌آید. اگر به تاریخ شهرها نگاه کنیم، می‌بینیم که این شُک‌های بزرگ مانند جنگی که ناگهان رخ داده، سیلی که ناگهان جاری شده و زلزله‌ای که ناگهان اتفاق افتاده است، شهرها را ساخته‌اند. برای مثال هجوم مهاجرها، اقلیت‌ها و گروه‌هایی مانند افغانستان که فکر نمی‌کردیم دچار بحران شود و ورود جمعیت عظیمی از مردم افغانستان به ایران به‌ویژه شهر مشهد نمونه‌ای از ظهور شهر در شکلی جدید است. ما گمان نمی‌کردیم که ناگهان جهان به تعطیلات طولانی مدت محکوم شود؛ و ویروس نامرئی بیاید و همه‌ی سیاست‌ها و برنامه‌های ما را دگرگون و متوقف کند. بنابراین اولین درسی که بحران کرونا به ما داد این بود که درباره‌ی نظام دانایی و  فرم دانشی که شهرها را می‌سازد، تأمل کرده و ببینیم این دانشی که ما به کمک آن شهر را می‌اندیشیده‌ایم و تخیل می‌کرده‌ایم، چه ضعف‌هایی داشته که ما را با این بحران مواجه ساخته است. اکنون متوجه شده‌ایم که در شهری مانند مشهد، که اقتصاد آن نه تنها مبتنی بر صنعت و کشاورزی، بلکه بر پایه‌ی خدمات و بخش عظیمی از آن خدمات زیارتی، گردشگری و توریستی است، زمانی‌که با این بحران مواجه شود، اقتصاد شهر از هم پاشیده خواهد یافت. ما حتی در نه ماه گذشته هم تصوری از این بحران اقتصادی نداشته‌ایم.

نیکولاس طالب می‌گوید برای آنکه بتوانیم سیستم‌های پیچیده را مدیریت کنیم، نیاز به آگاهی از چیزی داریم که از آن تحت عنوان جهل مرکب نام می‌برد. در علم متعارف مفهوم جهل بسیط داریم، یعنی می‌دانیم که چه چیزهایی را نمی‌دانیم. مجهولات‌مان برای ما آشکار بوده و به‌دنبال حل کردن‌شان هستیم. اما آن چیزی که واقعیت را شکل می‌دهد، جهل مرکب ما است. آن چیزهایی که نمی‌دانیم و نمی‌دانیم که نمی‌دانیم. کرونا، جهل مرکب حکمرانی‌ها را آشکار کرد. نه فقط در مشهد، در تهران یا در ایران، بلکه در اروپا و در همه جا متوجه شدیم علمی که داشته‌ایم، در بهترین حالت می‌تواند به جهل‌های بسیط و ساده‌ی ما پاسخ دهد؛ یعنی به مجهولات! اما آن چیزی که کلیت زندگی ما را تشکیل داده و می‌سازد به کمک این علم قابل پاسخ دادن و مدیریت کردن نیست. ما نیازمند چیزی هستیم که طالب به آن می‌گوید تسلط بر جهل مرکب! برای مدیریت شهری اولین درس این بود که درس واقعی را یاد بگیریم. این درس این بود که ببینیم آیا نظام دانایی ما قادر است، سیستم‌های پیچیده‌ای مثل کلان شهرها را برای ما فهم‌پذیرتر کند. آیا ما بعد از این ماجرا باز هم به تکنسین‌های آمار و اطلاعات و به قول طالب، به نقشه‌کش‌هایی که در صحنه بیایند و بگویند بودجه‌هایتان را به ما بدهید، چراک ه ما در آستین‌هایمان راهبردها و راه‌حل‌های آماد‌ه‌ای داریم تا برایتان طرح بکشیم و شهر بسازیم، پناه می‌بریم؟

دومین درس مهم بحران کرونا برای حکمرانی‌ها به‌ویژه حکمرانی‌های محلی و شهری، این بود که در حوزه‌ی زندگی اجتماعی و زندگی شهری، بخش مهمی از مشکلات زندگی، آنهایی هستند که هرگز حل نمی‌شوند و ما نباید به فکر حل آن‌ها باشیم؛ بلکه باید آن‌ها را بفهمیم. ما این قدرت را داریم که در قالب مسئله‌های زندگی کلان شهری آن‌ها را فهم کنیم. در واقع این همان چیزی است که در مدیریت شهری در جامعه آن محروم هستیم. فهمیدن کلان شهر، یعنی فهمیدن و تفسیر کردن زندگی. خلق یک زبان برای اینکه شهروندان بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. این فهمیدن یعنی رسیدن به نوعی تخیل که فرد شهر را نه فقط مجموعه‌ای سنگ، سیمان و آهن، بلکه به مثابه‌ی یک متن ببیند.

درس دیگر کرونا این بود که به ما بقبولاند بسیاری از مسائل بنیادین زندگی اجتماعی بشر، هرگز حل نمی‌شوند. یکی از این موضوعات بحران ویروس‌هاست. از چند هزار سال پیش تا الان وبا، طاعون، تیفوس و انواع ویروس‌ها زندگی بشر و هزاران میلیون انسان را تحت تأثیر قرار داده است و اکنون همه می‌دانیم اطلاعات بحران کرونا به ما کمک کرد تا تاریخ در مقابل چشم ما زنده شود. در سال ۱۹۱۸بیش از پنجاه میلیون نفر کشته شدند. از سال ۱۹۸۰ تاکنون ویروس HIV بیش از ۳۱ میلیون نفر را کشته است. از سال ۲۰۰۰ به بعد تا الان چندین ویروس پاندمیک مانند سارس[۵]، مرس[۶]، ابولا[۷]، زیکا[۸] و دیگر ویروس‌ها ظهور یافته‌اند که هرکدام تأثیرات خود را بر زندگی بشر داشته‌اند. محققان اپیدمیولوژی می‌گویند که از سال ۱۹۷۰ تا امروز نزدیک هجده هزار ویروس در میان مردم و جوامع پخش شده است. حالا متوجه می‌شویم که مجبور هستیم با بخش عظیمی از مشکلات بزرگ زندگی کنیم. اما زندگی کردن یعنی چه؟ معنای آن، این نیست که تکنولوژی را کنار بگذاریم، بلکه به این معناست که بفهمیم بخشی از زندگی، طبیعت آن است که قابلیت شمردن و اندازه‌گیری ندارد. تنها آن بخشی از زندگی را می‌توان دستکاری کرد که مربوط به تاریخ، فرهنگ، مذهب، عواطف، احساسات، آیین‌ها و بخش عظیمی از وجود جمعی انسانی ‌ماست. این مواردی که قابلیت حل شدن دارند، مجموعه‌ای هستند که به سیاست فرهنگی و دانشی خاص و نظام دانایی‌ای نیازمند است که از راه تأویل، تفسیر و گفت‌وگو قابل دستیابی‌اند. اغلب ما این حرف عوامانه را یاد گرفتیم که این گفت‌وگو و بحث‌ها، ارزشی ندارند و مهم این است که در عمل چه باید کرد. در حالیکه حرف زدن، عمل کردن است. به قول زبان‌شناس معروف “آستین[۹]“صحبت کردن یک کنش‌ گفتاری[۱۰]است. خانمی که در مراسم ازدواجش بله می‌گوید، عمل بزرگی انجام داده است. وقتی قانونی به صورت متن و گفتار نوشته می‌شود، عملی بزرگ انجام شده است. زمانی که دور هم جمع می‌شویم و با مدیران و کارشناسان و محققان بحث می‌کنیم، حرافی نکرده‌ایم، بلکه عملی را انجام داده‌ایم. به تعبیر هانا آرنت[۱۱] نویسنده‌ی کتاب «وضع بشر[۱۲]» که می‌گوید ما مفاهیمی در قالب‌های زحمت کشیدن، کار کردن و عمل کردن داریم. عمل کردن آنجایی است که تعامل برقرار شده و بحث می‌شود. آن چیزی که زندگی را می‌سازد، کار و زحمت نیست، بلکه تعامل و عمل است که حوزه‌ی عمومی، حیات شهری و کلان شهر را می‌سازد. این عمل که میلیون‌ها انسان بتوانند از یک تخیل و زبان مشترک استفاده کنند و همچنین اجتماعی فکری از نوع فهم بسازند، جریانی بیهوده نیست.

ماهیت زندگی بشر ارتباط و گفت‌وگو است. البته نه فقط ارتباط میان ما زنده‌ها، بلکه ما با همه‌ی مردگان پیش از خودمان هم از ابتدای تاریخ تاکنون در حال گفت‌وگو هستیم. بحران کرونا این درس را به ما داد که برای حکمرانی شهرها نیازمند فهم تفسیری زبان و مفاهیم مستحکم برای اداره‌ی شهرها هستیم. این همان چیزی است که اغلب در مدیریت‌های شهری نادیده گرفته می‌شود. به‌طورکلی مدیریت شهری را ساختن ساختمان، پل، جاده، آسفالت، جمع‌آوری زباله‌ها و بازیافت و… تعریف کرده‌اند. اما دقیقاً از جایی‌که روزنامه‌ها، داستان‌ها، فیلم‌ها، مورخان، فیلسوفان، متفکران شهر حضور پیدا می‌کنند، از حوزه‌ی مدیریت شهری خارج می‌شویم و گاهی جهت تشریفات، از استادی دعوت به عمل می‌آوریم که برای ما سخنرانی کند. زمانی هم که سخنرانی تمام شود، هیچ کس به‌ حرف‌های او فکر نخواهد کرد و آن‌ها را جدی نخواهد گرفت. تنها سخن جدی، سخنی است که در آن اعداد و ارقام مطرح شود، اما چرا؟ زیرا ما تنها با اعداد و ارقام می‌توانیم پول را توزیع و تقسیم کنیم. تنها با اعداد و ارقام می‌توان ساختمان ساخت و با طبیعت و ماده سروکار داشت. ما فراموش می‌کنیم که آدم‌ها از جنس عدد و ماده نیستند؛ بلکه از جنس عاطفه و احساس هستند. زندگی کلان شهری، زندگی پیچیده‌ای است که میلیون‌ها انسان می‌خواهند در آن زندگی کنند. میلیون‌ها انسان یعنی مجموعه‌ی وسیعی از ایدئولوژی‌ها، آیین‌ها، افسانه‌ها، قصه‌ها، زندگی‌نامه‌ها، میلیون‌ها انسان، یعنی میلیاردها نشانه که می‌خواهند در یک کلان شهر در کنار هم زیست کنند. حال برای مدیریت شهری چه کارهائی باید انجام داد؟ بحران کرونا به ما نشان داد آن تصوری که ما از کلان شهر و شهر داشتیم و آن نظام دانایی که ما را به خدمت گرفته و با آن شهر را مدیریت می‌کنیم، اشتباه بوده است.

ساسکیا ساسن[۱۳] شهرشناس بلند ‌آوازه جمله‌ی مشهوری دارد که می‌گوید «شهر شکلی از دانش است». شهر در هر کشوری یعنی مجموعه‌ی جغرافیا، فلسفه، ادبیات، اقتصاد، جامعه‌شناسی، الهیات، عرفان، روانشناسی،‌ علوم سیاسی، علم مدیریت و هزاران دانش دیگر. اکنون می‌خواهیم ببینیم، مشهد چگونه شهری است؟ برای این مهم باید بدانیم که جغرافیا، اقتصاد، معماری، فلسفه، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، مطالعات فرهنگی، علوم سیاسی و ادبیات در کلان شهر مشهد را چگونه فهمیده‌ایم؟ فلسفه، الهیات و سایر علوم واقعی آن چیزهائی که در کتاب‌ها می‌نویسند، نیست. بلکه آن چیزی است که در شهر می‌بینیم. برای نمونه باید ببینیم که شهر از حیث دین و اخلاقیات چه روایتی برای ما می‌گوید.

درس دیگر کرونا این بود که به ما یادآوری کرد بیش از حد به تکنولوژی برای مدیریت و حکمرانی شهرهایمان وابسته هستیم. بیش از حد چشممان را به‌صورت‌ خودآگاه یا ناخودآگاه به این‌که ابزارها جای انسان‌ها را بگیرند، دوخته‌ایم. اگر به شهرها و کلان شهرهایی مانند مشهد نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که بزرگراه‌ها، زیرگذرها، پارکینگ‌ها، خیابان‌ها و میدان‌ها متعلق به اتومبیل‌ها هستند. گوئی آن‌ها برای آسایش اشیاء ساخته شدند. در کلان شهرها مغازه‌ها، فروشگاه‌ها، مراکز خرید و سایر مجتمع‌های تجاری برای آسایش کامل اشیاء، سازماندهی می‌شوند. اما حالا باید پرسید که انسان‌ها چه می‌شوند؟ آیا انسان‌ها آسایش و آرامش دارند؟ آیا آن‌ها شهر را تجربه می‌کنند؟ خانم جین جیکوبز[۱۴]روزنامه‌نگار، در سال ۱۹۶۰ کتابی به اسم «زندگی و مرگ شهرهای بزرگ آمریکایی[۱۵]» نوشت. او از آن زمان توضیح داده بود که شیوه‌ی توسعه‌ی شهرها کاملاً ضد انسانی است. شهری که پیاده‌رو ندارد، شهری که انسان‌ها نمی‌توانند در آن تعامل برقرار کنند، شهری که همسایگی و میدان‌ها و فضاهای شهری ارتباط‌ها را گسیخته و هویت‌ها را تکه پاره می‌کند، شهری انسان زداست؛ و هنگامی که اتفاقی مانند کرونا در این شهر رخ ‌دهد، بحران‌هایش برملا می‌شود.

ریچارد سنت[۱۶]جامعه شناس و شهرشناس بلندآوازه‎ کتابی با نام «سقوط انسان عمومی[۱۷]» نوشته است. سنت در این کتاب می‌گوید ما شهرها را به‌گونه‌ای می‌سازیم که شهروندان نتوانند حداقل مشارکت‌ را در فضا‌ها و زندگی شهری داشته باشند. در نتیجه انسان‌ها در آن شهر تبدیل به ذره‌ای می‌شوند که هرکسی می‌خواهد گلیم خود را از آب بیرون بکشد. در اینجاست که افراد می‌گویند مشکلات شهری، مشکلات آن‌ها نیست و همچنین مشکلات شخصی فرد از شهر جداست و مسأله دقیقاً از اینجا شروع می‌شود. ما شهرها را به‌گونه‌ای اداره و مدیریت می‌کنیم که زمانی که مشکلی مانند کرونا پیش می‌آید، شهروندان حاضر به استفاده از ماسک و رعایت فاصله‌ی اجتماعی نیستند تا از بیماری و مرگ در امان بمانند. آن‌ها نمی‌خواهند بحران را درک کنند و با همدردی و همدلی از سقوط شهر جلوگیری کنند.

بحران کرونا به ما درس‌های واقعی زیادی داد. درس کرونا برای حوزه‌ی حکمرانی شهرها این بود که باید شهرهایی انسانی بسازیم. یان گل[۱۸] در کتابش[۱۹]، شعاری را از سال‌های ۲۰۰۰ سر داده و آن این است که شهر انسانی، زیرمجموعه‌های مفهومی دارد. شهر باید دوست‌دار زن، کودک، شعر، معلولان، اقلیت‌ها و به‌طور کلی انسان باشد، نه دوست‌دار بازار، اشیاء، قدرت، سرکوب و نظمی آهنین که با زور و با تحقیر شهروندان شکل گیرد؛ و یا اینکه برای ایجاد نظم و قانون مجبور به ساختن پلیس و زندان باشد تا اعتیاد، قاچاقچی‌ها و خشونت‌های شهری و نزاع‌های خیابانی، شهر را از پا در بیاورند.

درس دیگری که بحران کرونا به ما آموخت این بود که اگر شهر، انسانی و بر پایه‌ی نظام دانایی و دانش نباشد و صرفاً بر ایدئولوژی یعنی زور سیاست، ابزار، اشیاء و بازار تکیه کند به مشکل برمی‌خورد. به تعبیر نیکولاس طالب عاقبت آن شُک بزرگ آشکار خواهد شد و درآن زمان خواهید فهمید که این روال متعارف ظاهراً آرامی که در شهر ایجاد شده، در یک آن، فرو می‌ریزد و همه آن سرکوب‌ها، ظلم‌ها، فرودست کردن‌ها، تحقیر کردن‌ها، بستن میدان برای مشارکت واقعی و اصیل شهروندان در فضاهای شهری و سایر موضوعاتی از این دست سرباز می‌کنند. ما بیش از ابزار به یک افق، نیاز داریم. افق فکری که بیش از تکنیک باشد. اغلب مدیران و کارشناسان بر این موضوع اذعان دارند که ما فقط تکنیک را می‌فهمیم. تفکر، کار دانشمندان و فیلسوف‌ها و دانشگاهی‌هاست. حوزه‌ی شهر جای تفکر نیست. گویی همگان باید در یک فورس ماژور و به صورت لحظه‌ای تکنیک‌هایی را که یاد داده می‌شود را بیاموزند. حال اگر اینگونه پیش برویم، اتفاقی رخ خواهد داد که امروز در شهر با آن مواجه هستیم. بحران کرونا به ما نشان داد با دانشی که داشتیم، نتوانستیم روایتی از شهر را بفهمیم و شهر نتوانست ما را برای بحران‌ها آماده کند. اخیراً در یادداشتی به این موضوع پرداخته‌ام که بحران کرونا با شهر چه کرد؟[۲۰]

داستان مدرنیته این است که انسان‌ها را از زندگی عشایری، بیابان‌ها و گله‌ها به روستاها و از روستاها به شهرها و از شهرها به کلان شهرها آورد. جامعه‌ی ما یک کوچ عظیم جمعیتی و تاریخی را تجربه کرد و حالا ۷۵ درصد جمعیت ۸۵ میلیون نفری در شهرها و نیمی از این جمعیت شهری هم در کلان شهرها زندگی می‌کنند. اتفاقی که در این دوره برای جامعه رخ داد (البته درباره‌ی جامعه‌های دیگر هم این‌گونه است) این بود که بحران کرونا ما را وادار کرد که به خانه‌ها پناه ببریم و خیابان‌ها را تخلیه کنیم. این در حالی است که خیابان فضای متعلق به دنیای مدرن و خانه فضای متعلق به دنیای سنت بود. اما آیا در این دوران مدرن، شهرها را به‌گونه‌ای ساخته‌ایم که خانه‌ها قابل سکونت باشند؟ خانه‌ها می‌توانند نوعی تخیل انسانی، اخلاقی و عاطفی به ما انسان‌ها بدهند که در آن‌ها زندگی کنیم، آن‌ها را بفهمیم و معنا کنیم؟

گاستن باشلار[۲۱] در کتاب «بوطیقای فضا[۲۲]» می‌گوید پاریس خانه ندارد. خیلی از شهرهای دنیا خانه ندارند و به واقع مسکن هستند. جالب این است که ما به آن‌ها خانه نمی‌گوییم، بلکه از آنها با عنوان مسکن یاد می کنیم. ما خانه‌ها را به مسکن تبدیل کردیم، این چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ یعنی ما دارای سرپناه و مستقلاتی هستیم که قیمت دارند. اما آیا این مستقلات قیمت‌دار می‌تواند روابط شهر و زن، شهر و والدین و فرزند و… را عاطفی و شاعرانه کند؟ او می‌گوید که زیست درون خانه، زیست شاعرانه و رمانتیک است و خانه تنها در این صورت لذت‌بخش و خانه است. اما اکنون مردم خانه را اینگونه می‌بینند که از صبح تا غروب در خیابان باشند و آخر شب به خانه رفته و بخوابند. تعارض خانه و خیابان حاصل حکمرانی‌های شهری است. بحران کرونا به ما نشان داد که سیاست‌های مدیریت شهری و توسعه‌ی شهری نیازمند بازگشت به خانه و احیای آن است. خانه باید کارکردهای وسیعی مانند مکانی برای ورزش، تفریح، گفت‌وگو و حتی کار داشته باشد. شهرشناسان از سال ۱۹۸۰ توضیح دادند که انقلاب الکترونیک مجدداً کار را به داخل خانه‌ها برمی‌گرداند و همین اتفاق هم افتاد. بخشی از بحران کرونا به ما نشان داد که دورکاری[۲۳] چیست. یعنی در خانه بنشینیم و از طریق اینترنت و کامپیوتر همه‌ی کارهایمان را انجام بدهیم. معنای این حرف این است که با تخیل جمعی ما، خانه‌ باید دوباره از نو تعریف شود. برای مثال ما به خانه‌هایی نیازمند هستیم که در آن بتوان ورزش کرد. در این‌صورت ورزش شهری، دیگر ورزشی حرفه‌ای نیست که باشگاه‌ها را به رقابت وادارد. انسان‌ها در ساختار پیشا‌معاصر، کشاورزی و دامپروری می‌کردند که کار فیزیکی سنگینی به حساب می‌آمد. ظهور انقلاب صنعتی در قرن ۱۹ باعث شد که ماشین‌ها این قبیل کارها را انجام دهند. در نتیجه بدن انسان شهری تحرکش را از دست داد. به تدریج و با توسعه‌ی زندگی شهری و کلان شهری و انقلاب الکترونیک، مغزها هم کارکرد خود را کم کم از دست می‌دهند. چون ربات‌ها و نرم‌افزارها کارهای مغز را انجام می‌دهند.

نتیجه‌ی این سخنان آن است که انسان روز به روز بی ربط‌تر و بی‌خاصیت‌تر می‌شود. در چنین فضایی مدیریت حکمرانی شهری چه کارهائی باید انجام دهد؟ انسان اکنون باید به این بیندیشد که سیاست‌های گوناگون بهداشتی، تفریحی، شغلی و شهری را چگونه طراحی کند تا شرایط بهتر شود. شهر را به‌گونه‌ای طراحی کند که خانه‌ها و اندازه‌ی خیابان‌ها مهم باشد. معمولاً در مدیریت‌های شهری جدید فقط خیابان را عرصه‌ی مدیریت می‌دانند، اما بحران کرونا نشان داد که حکمران شهری باید به خانه هم بیندیشد؛ نه فقط برای گرفتن عوارض و مالیات و یا نمای بیرونی خانه، بلکه باید در بخش بهداشت، سلامت، تفریح و سرگرمی، ورزش، آموزش و دیگر امور خانه نیز اقداماتی انجام شوند.

‌کرونا به ما آموخت که ما در شهر به شدت نیازمند همدلی، همراهی، هم‌فکری، احساسات جمعی شهری و کلان شهری هستیم. به همین دلیل رسانه‌ها در دنیای امروز و فردا بخش عظیمی از حکمرانی شهری را دربرمی‌گیرند. اکنون فقط مسئله‌ی تبلیغات، ارتباطات و روابط عمومی مطرح نیست، که شهرداری‌ها قسمت کوچکی از آن را برعهده بگیرند. بحران کرونا به ما نشان داد که انسان‌ها و شهروندان برای روابط و زیست جمعی به سمت دنیای مجازی حرکت کرده‌اند و شهر الکترونیک[۲۴]، شهر مجازی و فضاهای شهری مجازی عظیمی شکل گرفته‌اند.

بحران کرونا نشان داد حکمرانان شهری هوشیار و دلسوز کسانی هستند که فعالیت‌های گسترده‌ای را برای فضاهای شهری مجازی و زیست شهری مجازی در نظر بگیرند. این عمل باید هم از حیث زیرساخت‌های عظیم الکترونیک و هم از حیث شهروند مجازی باشد. آن‌ها باید در زندگی به فکر توسعه‌ی آزادی شهروندان باشند، برای مشارکت واقعی شهروندان در گفت‌وگوی شهری و برای شهرهای مجازی عظیم و کلان شهرهای رو به گسترش در دنیای امروز فضائی تعریف کنند و چاره‌ای بیندیشند. بحران کرونا درس واقعی بزرگی به ما داد، به این معنا که برای هدایت و مدیریت و حکمرانی کلان شهرها نمی‌توانیم با انگاره‌ی معرفتی شهر که در صد سال اخیر شکل گرفته است، شهر را ساماندهی کنیم. امروز با جمعیت‌های عظیمی در شهرها رو‌به‌رو هستیم که شامل ۱۴ میلیون دانش آموخته و حدود ۴ میلیون دانشجو هستند. این افراد نیاز به خودبیان‌گری دارند. آنها می‌خواهند فیلم بسازند، عکس بگیرند، به موسیقی احتیاج دارند و نیاز به دیده شدن و دیدن دارند. مدیریت شهری صرفاً توسعه‌ی ساخت‌و‌سازهای شهری و بازار نیست. بحران کرونا نشان داد که انزوا و دور شدن از حوزه‌ی عمومی، افسردگی جمعی به‌وجود می‌آورد؛ فرصت‌ها و فضاهایی را باید ایجاد کرد که شهروندان بتوانند به ابراز خودشان بپردازند. هنرها بخش عظیمی از شهر را تشکیل می‌دهند. هنر فقط سرگرمی یا وقت گذرانی نیست. این‌ موضوع که هنر به دایره و تمبک تقلیل داده شود، نوعی خطای معرفتی و سیاستی است که ممکن است در حکمرانی شهری شکل بگیرد.

بحران کرونا نشان داد که انسان کلان شهری فقط به نان احتیاج ندارد، بلکه به نام هم احتیاج دارد. به این معنا که باید نام او دیده و شنیده شود. نام‌ها را بفهمد و بشناسد، در غیر این صورت اتمیزه[۲۵] و سرخورده می‌شود‌. خودکشی می‌کند، کم‌حوصله می‌شود و توان سازگاری خویش را در موقعیت‌های بحرانی از دست می‌دهد. درس بزرگ کرونا برای شهروندان این بود که شهر باید برایشان آشنایی‌زدایی شود. زمانی‌که در حالت عادی نفس می‌کشیم، متوجه اکسیژن هوا نمی‌شویم، اما وقتی که هوا آلوده می‌شود، متوجه خواهیم شد که اکسیژن حیاتی‌ترین چیزی است که به آن احتیاج داریم.  بحران کرونا نوعی تنگی تنفس شهری بود، مردم در شهر راه می‌رفتند ورانندگی و خرید می‌کردند. مردم زیست و زندگی خیابانی داشتند، اما متوجه شهر نبودند؛ اما اکنون شهر و کلان شهر را متوجه شدیم؛ حالا همه متوجه شدیم که اگر قرار باشد به اجبار در خانه‌ها قرنطینه شویم، دنیای دیگری به اسم شهر هم وجود دارد و در حقیقت دنیای ما دنیای شهر است؛ به یک معنا نوعی آگاهی و خودآگاهی نسبت به شهر در مردم پدید آمد.

 

نتیجه گیری

بحران کرونا معلم سخت‌گیری بود که به همه‌ی مردم جهان درس‌های زیادی آموخت و هم اکنون هم می‌آموزد، این درس‌ها در حوزه‌های مختلفی از زندگی انسانی اتفاق افتاد. در این مقاله به بخش‌هایی از درس‌های کرونا در حوزه‌ی شهر و  مدیریت پرداخته شد. از جمله نکات موجود در این مقاله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

  • کرونا به ما نه تنها افق رویا داد، بلکه افق‌گشایی هم کرد.
  • کرونا به ما آموخت که فقط ایدئولوژی و تکنولوژی نمی‌تواند شهر را مدیریت کند، بلکه زندگی شهری نیازمند توجه به انسان‌هاست، چرا که بدون انسان‌ها شهر معنایی ندارد.
  • بحران کرونا به ما نشان داد که دانایی و نظام معرفت بیش از هر چیزی برای شهر و حکمرانی شهری ضرورت دارد؛ برای حکمرانی شهری دانایی کلاسیک و مدرن مبتنی بر آمار، ارقام و پوزیتیویسم[۲۶]، که بر اندازه‌گیری استوارند، کافی نیست. بلکه ما به دانش اخلاقی، تاریخی، اجتماعی، فرهنگی وسیعی نیاز داریم.
  • درس واقعی کرونا این بود که حکمرانی شهری باید بیاموزد که در عصر عدم قطعیت و در عصر شُک و عصر ویروس‌ها زندگی می‌کند. به همین دلیل باید بپذیرد که همه چیز را نمی‌توان پیش‌بینی و همه‌ی مسئله‌ها را نمی‌توان حل کرد. ما باید حکمرانی و چگونگی زیست با مسئله هایمان را طراحی کرده و ارتباطات را تسهیل کنیم.
  • شهروندان در شهر زندگی می‌کردند، اما متوجه شهر نبودند، اما بحران کرونا از مفهوم شهر و تمام متعلقات آن آشنایی‌زدایی کرد و ما ناگهان متوجه شدیم که چیزی به نام شهر وجود دارد.
  • در نهایت درسی که بحران کرونا به ما داد این بود که ارتباطات، فضای مجازی، شهر مجازی و شهروندان مجازی، واقعیت‌های مسلط و بزرگ شهرها و کلان شهرها هستند.

 

منابع

آرنت، هانا (۱۳۹۵). وضع بشر. ترجمه‌ی مسعود علیا. تهران: نشر ققنوس
باشلار، گاستون (۱۳۹۲). بوطیقای فضا. مترجمان مریم کمالی و محمد شیربچه. تهران: نشر روشنگران و مطالعات زنان
جیکوبز، جین (۱۳۹۳). مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکائی. مترجمان حمیدرضا پارسی و آرزو افلاطونی، تهران: مؤسسه‌ی چاپ و انتشارات دانشگاه تهران
فاضلی، نعمت الله (۱۳۹۹)، “بحران کرونا و بازگشت به خانه“، از کتاب جستارهایی انسان‌شناختی درباره‌ی مصیبت‌های جمعی در ایران، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، صفحه‌ی ۱۰۹
گل، یان (۱۳۹۴). شهرهایی برای مردم. مترجم مریم چرخچیان، تهران: نشرگوهر دانش
نیکولاس طالب، نسیم (۱۳۹۵). قوی سیاه: اندیشه ورزی پیرامون ریسک. ترجمه‌ی محمد ابراهیم محبوب، تهران: نشر آریانا قلم

[۱] . The black swan
[۲] . Nassim Nicholas Taleb
[۳] . bureaucratic
[۴] . technocratic
[۵] . Sars virus
[۶] . Mers virus
[۷] . Ebola virus
[۸] . Zika virus
[۹] . John Langshaw Austin
[۱۰] . act speech
[۱۱]. Hannah Arendt
[۱۲] .The human condition
[۱۳] . Saskia Sassen
[۱۴]. Jane Jacobs
[۱۵] . The Death and Life of Great American Cities
[۱۶] . Richard Sennett
[۱۷] . The fall of public man
[۱۸] . Jan Gehl
[۱۹] . Cities for people
[۲۰] . “بحران کرونا و بازگشت به خانه“، از کتاب جستارهایی انسان‌شناختی درباره‌ی مصیبت‌های جمعی در ایران، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، صفحه‌ی ۱۰۹
[۲۱] . Gaston Bachelard
[۲۲] . The poetics of space
[۲۳] . telecommuting
[۲۴] . electronic city
[۲۵] . atomize
[۲۶] . positivism

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *