چه کسی به شهر می‌گوید که لباس بر تن ندارد

ehsan-nabavi-r

استادیار تکنولوژی و جامعه، دانشگاه ملی استرالیا

کمی بشنوید

نوجوان که بودم تصویری ماورایی از سال ۲۰۲۰ داشتم. چیزی تا حدودی شبیه حسی که اکنون تجربه می‌کنم وقتی که به آینده جامعه، طبیعت و تکنولوژی در سال ۲۱۰۰، فکر می‌کنم. آن سال‌ها ایده منِ نوجوان از آینده را، مجلاتی شبیه “دانشمند” شکل می‌داد، یا کتاب‌های آیزاک آسیموف که از کتابخانه مدرسه قرض می‌گرفتم.

سال ۲۰۲۰ آمد. در کنار جنگ‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی، شاهد بلایای طبیعی و تحولاتی بودم که در بسیاری از آن کتاب‌های آینده-محور کوچکترین نشانی از آنها نبود. ۲۰۲۰ با آتش‌سوزی بزرگ استرالیا شروع شد. سرزمینی به اندازه کل مساحت سوریه سوخت و یک میلیارد حیوانی که کشته شد و شهروندانی که تا هفته‌ها آسمان و روزشان سیاه بود.

اما دیری نشد که کرونا به همه فهماند، در به چالش کشیدن مدنیت قرن بیست و یک، قطعاً یک جلودار است.

چه کسی فکرش را می‌کرد که بزرگترین مسأله سال ۲۰۲۰ بشود بغل کردن عزیزانِ آدم ، یا شرکت در یک مراسم عروسی و عزا. مسأله آدم بشود چیزهای پیش پا افتاده مثل باز کردن در خانه، نفس کشیدن در آسانسور، یا خرید از شیرینی فروشی. چیزهایی که یکباره به مسائلی چنان جدی بدل شدند که دیگر نمی‌توانست آنها را از قبل مفروض دانست (taken-for-granted). شاید بهترین مثال برای تشریح این بهم‌ریختگی رفتاری را بتوان در خانه زوج‌هایی دید که تازه بچه‌دار شده‌اند. با ورود نوزاد به زندگی یک زوج هرآنچه که قبلاً نیاز به فکر نداشت یکباره نیاز به فکر پیدا می‌کند و مسأله می‌شود، مثل خوابیدن، از خانه بیرون رفتن و یا رانندگی کردن.

پیش از امسال شاید فکر می‌کردیم، شأن بشریت در قرن حاضر اجل از آن باشد که به کمتر از ایده‌های عجیب کوانتومی فکر کند. اما همه شاهد این بودیم و هستیم که غلط بود آنچه می‌پنداشتیم.

کرونا به طور خاص به همه ما نشان داد که اعتمادِ وثیق ما به پیشرفت تکنولوژی و علم، مدیریت هوشمند شهری، بروکراسی نوین اداری، دموکراسی‌های چند لایه، بازارهای پر رونق مالی و اقتصادی و هر آنچه ما به عنوان نظامات اجتماعی و مدنیت شهری می‌شناسیم، تا چه اندازه می‌تواند آسیب‌پذیر باشد. و شهر به عنوان رسانه تمام نمای مدرنیته، به صحنه نمایشی بدل بشود که ما را با این جزئیات آشنا کند.

کرونا نشان داد، شهرها چه هوشمند باشند یا نباشند، در آمریکا باشند یا ایران در مواجه با ناشناخته‌ها، آسیب پذیرند و عملا در واکنش به آن تفاوت معناداری با یکدیگر ندارند ( منظور واکنش متفاوت دولت‌ها نیست). چرا که در غالب شهرهای امروز، این متعلقات مدرنیته مثل ساختمان، مال و ماشین است که بر انسان پیشا مدرن ارجحیت می‌یابد. شهرهایی که گویی برای ماشین‌ها ساخته شده‌اند و خانه‌های کوچک روی هم تلنبار شده‌اش یا همان آپارتمان‌ها چیزی نیستند جز خوابگاه‌هایی مقرون به صرفه برای نگهداری کارگران تا صبح فردا.

بسیاری از تکنوکرات‌ها و متخصصان شهری بر این عقیده‌اند که شاید یکی از دلایل اصلی زانو زدن جامعه در برابر کرونا، نداشتن داده مناسب بوده. آنها معتقدند اگر در گذشته سرمایه‌گذاری بیشتری در زمینه تولید و جمع آوری داده‌های شهری انجام می‌گرفت، نمی‌شد آنچه که شد. به بیان دیگر، آنها می‌گویند کرونا و یا هرچیز دیگری را می‌توان به موقع پیش‌بینی و مدیریت کرد اگر داده و اطلاعات بیشتری در دست باشد. اما آنچه آنها فراموش می‌کنند، اصلی جاافتاده در مدیریت داده است که می‌گوید: “داده بیشتر، درک و شناخت بیشتر تولید نمی‌کند”.  تولید و جمع‌آوری اطلاعات از شهروندان، یا پایش و مدیریت منابع و زیرساخت‌های شهری در هرمقیاسی که باشد، الزما نمی‌تواند به ما درکی صحیح و همه جانبه از شهر و انسان‌هایش بدهد. و نمی‌تواند شهر را در برابر حادثه‌ای مثل کرونا ایمن کند. عمده کاری که داده‌های بیشتر می‌کند این است که توهمِ کنترل بر شهر را در ما تقویت می‌کند. حال آنکه عملا، داده‌های کمی شده و هرآنچه که امروزه به عنوان مدیریت داده-محور یا سیاست‌گذاری مبتنی بر شواهد (evidence-based policy) از آن یاد می‌شود، در به دست دادن تصویری انسانی و یکپارچه از شهر، به طور کلی کم‌توان یا ناتوان‌اند.

آنچه کرونا به ما نشان داد این بود که که ایده کنترل بشر بر شهر تا چه اندازه می‌تواند آسیب‌پذیر باشد.

حال با این سوال روبرو خواهیم شد که برای دوران پساکرونا چه باید کرد. آیا باید کنترل را بر شهر بیشتر کرد و جامعه را مملو از سنسور کرد و شهرهای “احمق” را “هوشمند” کرد. یا اینکه این فرض را بپذیریم که همین تمرکز بر ایده‌ “کنترل” بوده است که جامعه را از آنچه می‌خواهد و می‌خواسته است دور و دورتر کرده است. و اساسا گفتمان‌های نوظهوری مثل شهر هوشمند، آدرسی اشتباه به ما می‌دهند.

این را باید پذیرفت که شهر مدرن امروز اگر هوشمند هم بشود، باز هم درِ مدیریت‌اش بر همان پاشنه قدیمی می‌چرخد؛ یعنی کنترل (Command and control). در رویکرد کنترلی، پدیده‌ها خطی و مکانیکی فرض می‌شوند. در این رویکرد، پیچیدگی‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، ممیزی می‌شود تا شهر را  بتوان با کمک اعداد و ارقام، “کمی” کرد. و سپس با کمک آن شهر و شهروندانش را مدیریت کرد. کوچه‌ای قدیمی را بزرگراه، و میدانی خاطره انگیز را حذف کرد. این کمیت‌سازی شهر، برای یک مدیر قرن بیست و یکی، حسابی سرراست است و قابل دفاع.

بیراه نیست اگر بگوییم، این ارقام و محاسبات ریاضی بر روی کاغذهای ارزیابی هستند که شهر را امروزه کنترل می‌کنند. اعدادی که حضور پُررنگشان در عرصه گفتمان شهر، از تسلط گفتمانی گروه خاصی از متخصصان بر شهر حکایت دارد. آنها که رویکردی کاملا مکانیکی در مواجه با حکمرانی شهری دارند و پیچیدگی‌های شهر را آنقدر ساده سازی می‌کند تا در نهایت بتوان شهر را از روی داشبورد یک نرم افزار “کنترل”. چیزی شبیه رفتار یک راننده در پشت فرمان ماشین.

بگذارید دقیقتر به این مثال فکر کنیم. هنگام رانندگی، می‌دانیم با چرخاندن دست به یک میزان خاص، لاستیک ماشین در جهتی خاص می‌چرخد و ما وارد مسیر دیگری می‌شویم که از قبل به عنوان هدف در ذهن داشتیم. این یعنی فرمان از آنِ ماست، و ماشین کاری نمی‌کند مگر تابعیت از دستور ما. صد البته می‌توان این دستورها را به صورت برنامه درآورد و در قالب الگوریتم به خورد ماشین داد تا کار ما راحت تر شود. شبیه وقتی با ماشین لباس‌شویی کار می‌کنیم. با زدن یک دکمه خاص، ماشین لباسشویی به نمایندگی از جانب ما، یک مقدار خاص از آب با فلان درجه از گرما را بر سر فلان جنس لباس می‌ریزد و آخر هم آن را آب می‌کشد. به دور و برمان که نگاه کنیم، می‌بینیم ما هستیم و یک دنیا ماشین که به صورت خطی با ما رابطه دارند. ما فرمان می‌دهیم و آنها فرمان می‌برند.

به ماشین‌ها اشاره کردم تا بگویم، این اشتباه است اگر می‌بینید رفتارمان با شهر، شبیه رفتارمان با ماشین لباس شویی شده است، که یک سری برنامه شستشو از پیش تعیین شده دارد و  کار مدیر شهری این است که دکمه برنامه را بروی ماشین پیدا کرده و فشار بدهد تا به خواسته‌اش برسد. این را نه الزما هر مدیر شهری ، بلکه هر پدر و مادری می‌داند که ساده انگاری است. یک پدر و مادر می‌داند هدایت فرزند، هدایت ماشین نیست که با صدای فرمانشان فرزندشان بپیچد یا با ترمزِ دعوایشان، برای همیشه بایستد. چه وقتها که دستورهای والدین نتایجی معکوس به بار می‌آورند. شهر هم همین است.

باید در نظر داشت “کنترل” چیزی نیست جز غلبه یک گفتمان و روایت بر دیگر روایت‌ها . هرکه راوی و قصه گوی بهتری باشد می‌تواند پیروز میدان باشد و ارزش‌ها و اولویت‌هایش بر دیگران ارجحیت یابد. خوب یا بد. و این یعنی کنترل بر تصور و خیالِ (imaginary) یک شهر از شهر. یک جامعه از شهروندانش. و نهایتاً یک نوجوان از خود و آینده‌اش.
این روزها، همه به دنبال کشف دنیای پسا کرونا هستند. شهر پساکرونا. معماری پساکرونا. اقتصاد پسا کرونا. اما وقتی به نوشته‌ها، یادداشت‌ها و واکنش‌های اجتماعی در سراسر جهان نگاه می‌کنیم، کمتر اثری از خواست اجتماعی برای تغییری ژرف و پارادایمیک می‌یابیم. به نظر می‌رسد همه چیز قرار است همانطور که بوده است ادامه پیدا کند؛ شاید با کمی چرخش به سمت مسائلی مثل توجه بیشتر به عرض خیابان‌ها، مساحت بالکن‌ها، یا حمل و نقل شهری؛ همان همیشگی (business-as-usual). در این بین اما کمتر از خیالی می‌شنویم که به لحاظ محتوایی (و نه فرمی) شهر را به چالش بکشد. شبیه کاری که کودکِ داستان هانس کریستین آندرسون کرد. کودکی که لباسِ مدرن پادشاه را ندید و ندیدنش را به زبان آورد.

 

این روزها، همه به دنبال کشف دنیای پسا کرونا هستند. شهر پساکرونا. معماری پساکرونا. اقتصاد پسا کرونا. اما وقتی به نوشته‌ها، یادداشت‌ها و واکنش‌های اجتماعی در سراسر جهان نگاه می‌کنیم، کمتر اثری از خواست اجتماعی برای تغییری ژرف می‌یابیم. به نظر می‌رسد همه چیز قرار است همانطور که بوده است ادامه پیدا کند.  همان همیشگی. در این بین کمتر از خیالی می‌شنویم که به لحاظ محتوایی شهر را به چالش بکشد. شبیه کاری که کودکِ داستان هانس کریستین آندرسون کرد. کودکی که لباسِ مدرن پادشاه را ندید و ندیدنش را به زبان آورد.

شاید بهتر باشد به جای اینکه شهر، منتظر مُدهای جدید در حوزه تکنولوژی باشد که به واسطه آن به حکمرانی”خوب” برسد و از روی دست سازمانهای بین المللی مشق کند، کمی به شهروندانش فرصت شنیده شدن بدهد. بجای اینکه هوش مصنوعی نحوه “کنترل” بر شهروندان در فرآیندهای گوناگون شهری را در فرمی جدید (ولی با همان انگاره های قبلی) به عهده بگیرد، این شهر باشد که تصمیم بگیرد که چه “خیالی”  را برمی‌تابد و برمی‌گزیند. بگذارید صریح تر بگویم. شهر پس از کرونا، این فرصت را دارد که ببیند چه بر تن دارد و اینکه این لباس تا چه حد به خیالی که شهروندانش از خود و آینده دارند، نزدیک است.

شکست در کنترل کرونا، لحظه‌ای تاریخی را برای شهر فراهم کرده است که به خود بنگرد. درک کند که عدم قطعیت‌ها در این دنیا بسیارند و ایده کنترل بر طبیعت و جامعه عملاً ناممکن و بیهوده. اما این‌ها قطعا کافی نیست چرا که چیزی در بطن جامعه هم اکنون دستخوش تغییر است. و آن خود جامعه است.

چه بخواهیم یا نه، معانی بسیاری از ساحت‌های مختلف اجتماعی و شهری در خانه‌ها (نه در تالارهای گفتگوی شهری) در حال بازنگری هستند. اینجا از جامعه‌ای سخن می‌گویم که از درون خانه ها شکل می‌گیرند و ادامه حیاتشان به عرصه‌های عمومی کمتر گره خورده است.

خواسته یا ناخواسته، شهر برای مردی که در خانه‌ی اجاره‌ای بی‌پنجره و بی‌بالکن‌اش در قرنطینه برای هفته‌ها حبس شده است و بیکار است، دچار دگردیسی معنایی می‌شود. و همینطور، زنی که در خانه کوچکِ پشت به نورش، از بیدار شدن در خانه حقیر و تاریک‌اش هر روز بیشتر از دیروز متنفر می‌شود، شهر را به گونه‌ای نو فهم می‌کند.

و این همان جامعه‌ای است که در خانه‌های خود از شکست خیالِ شهر مدرن سخن می‌گویند؛ ایرادهایش را یک به یک برمی‌شمارند؛ و  همچون مردمانِ داستان لباس نامرئی پادشاه، از ترس (اینکه نکند احمق به نظر برسند) سخنی از برهنگی پادشاه و لباسش نمی‌گویند.

دلایل برای نگفتن‌ها، البته بسیارند. اما بحث این نوشتار، معطوف به ایده کنترل در حکمرانی شهر است. ایده ای که جایگاه ویژه‌ای در بین متخصصان و تصمیم‌گیران شهری در طی قرن گذشته در سطح جهان پیدا کرده است. و قطعا بخشی از سختی کار همینجاست. که نمی‌توان به راحتی ایراد از یک لباس زیبا و مجلل را بر زبان آورد و خیاطان را بابت آنچه بر تن شهر کرده‌اند نقد کرد.

خلاصه آنکه، کرونا اگرچه زندگی‌هایمان را مشوش کرده اما این فرصت را هم به ما می‌دهد که بیشتر از “خیالات” خود برای شهر بگوییم. از آنچه که شهر “باید” باشد. از آرزوهایمان برای زندگی در شهر فارغ از جنسیت، سن، توان جسمی و یا مالی‌مان.

دقیقاً به همین دلایل، متخصصان شهری باید این دوران را جدی‌تر از همیشه بگیرند و خیالات شهروندان را ثبت و ضبط کنند. و راهی پیدا کنند که آن را با تصمیم‌گیران شهری در میان بگذارند. تصمیم‌گیرانی که پس از کرونا باید آن‌ها هم دیدگاه خود را نسبت به شهر، پیچیدگی‌های آن و ناشناخته‌ها و عدم قطعیت‌هایش منعطف‌تر کنند. و از همه مهم‌تر، تا جایی که مقدور باشد، کمتر شهر را با ماشین لباسشویی اشتباه بگیرند.

1 دیدگاه دربارهٔ «چه کسی به شهر می‌گوید که لباس بر تن ندارد»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *